باباجون نمیدونم الان که میخونی چند سالته اصلا بابا پیشت هست یا نه.۷ دی ۱۴۰۰دیشب انقد پاک و معصوم خوابیده بودی که چند ساعت کنارت بودم و فقط نگات میکردم از دیدنت لذت میبردم و چند سال گذشته واسم مرور میشد.سه تا تاریخ که تو زندگیم برام خیلی مهم بودن و هستن.۲۱ مرداد ۱۳۹۲ اتفاقی که تو همین وبلاگ افتاد۲۵ شهریور ۱۳۹۵ روز ازدواج من و مادرتو ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ که سام قشنگم دنیا اومد و بغلش کردم
پسر گلم تا دنیا اومدنت خیلی اتفاقای خوب و بد برامون افتاد و تو بهترینش بودی.میگن خدا قبل از این که بچه ها دنیا بیان مهمترین سوال زندگیشون ازشون میپرسه بعد از این که زندگی و سرنوشتش تو زمین نشون داد میپرسه که میخوای دنیا بیای یا نه؟خب قبل از تو ما یه فرشته کوچولو تو قلب ما اومد که شاید نخواست پیشمون بمونه و زود قلبش وایساد و رفت الان تقریبا ۳ سال گذشته تو اومدی پیشمون.وقتی فهمیدیم تو تو شکم مامانی هستی خیلی خوشحال شدیم و رفتیم دکتر تمام زمانی که مامان تو اتاق بود بیرون نشسته بودم صلوات میفرستادم که خ
برای خوش بشنوم.مامان اومد بیرون گفت ۶ هفتته ولی هنوز قلبت تشکیل نشده و دکتر گفته دو هفته دیگه بیاید که چک کنم قلب کوچولت تشکیل شده یا نه ما هم با کلی قرص و امپول واسه مامانی برگشتیم خونه قرار گذاشتیم که به کسی حرفی نزنیم. هشت هفتگیت و با کلی استرس رفتیم مطب با این که من استرسم بیشتر از مامانت بودم خودم اروم نشون دادم که مامان استرس نگیره فرستادمش داخل ثانیه مثل ساعت واسم میگذشتن و نمیتونستم بشینم هی راه میرفتم و صلوات میفرستادم تا مامان اومد بیرون و گفت قلب کوچولوت داره میتپه و من یه نفس راحت کشیدم.بقیه ماجرا هم بعدا واست مینویسم پسر قشنگم سام امیدوارم تو زندگیم همیشه سر بلند باشی و موفق و اینکه از داش كلبه عشق علي و زهرا...
ما را در سایت كلبه عشق علي و زهرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cottagelovea بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:28